لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

خرید آنلاین کتاب کودک

دقیقا عین همین عبارت تو گوگل سرچ کردم و یکی از سایتهای برتر خرید آنلاین کتاب کودک سایت ه... بود که معرفی کرد..یه مدتی من و لیانا تا اونجایی که پاهای من و حوصله لیانا توی فیلی نشستن به مدت طولانی یاری میکرد تمام کتاب فروشیهارو رفتیم وتا جایی که کتاب مناسب داشتن به سن لیانا خریدیم ولی دیگه جدیدا کتابا برام تکراری بود یا اینکه اصلا مفید نبودن بهشون میگفتم کتاب جدید نیوردین میگن همینارو هم کسی نمیخره خوب بله دیگه همینه که  توی آمار کتابخوانی در صدر جدول دنیا هستیم  خوب بگذریم از این آمار نجومیمون...شهر کتاب هم دور هست و حتما نیاز به ماشین داره و با مشغله های کاری و درسی یاسر خیلی وقت میشه نتونستم سر بزنم..دیگه مثل ای کی یو...
26 آبان 1394

مهمانی پاگشا

جمعه شب عمه بهاره لیانا و آقای داماد رو دعوت کردیم برای شام در اصل پاگشا کردیم..از روز قبل  دسرهارو حاضر کردم داشتم ژله رنگین کمان درست میکردم ردیف اول ژله البالو ریختم توی لیوانهای جداگانه لیانا تا در یخچال باز میشد میگفت من ژله میخوام میگفتم چشم مادر بزار ببنده بهت میدم زود آقای پدر وارد میدان میشد بده بچم حالا یکیشو بخوره میگفتم بزارید رنگهای دیگه هم ریخته بشه میدم که هیچی طبق معمول من تسلیم شدم و لیوان اول در مرحله اول ژله ریزون از دور توسط لیانا خارج شد برای مرحله بعد هم ما این دردسر وداشتیم ژله دوم هم از دور خارج شد بقیه اش گذاشتم برای صبح جمعه درست کنم ...صبح که از خواب بیدار شد گفتم بیا میخواییم صبحانه بخوریم گفت نه من ژله میخو...
23 آبان 1394

سی و سه ماهگی

جمعه پانزدهم آبان لیانا جان مادر سی و سه ماهه شد سی و سه ماهگی که دیگه از غر زدن های الکی و لجبازیها و بهانه گیریها خبری نیست سی و سه ماهگی که نشون میده لیانا وارد یه مرحله جدید از رشد و تغییرات اخلاقی البته مثبت شده انشالا که مستدام باشه این رفتارهای خانومانه گل دختر مامان..اینروزا تا ازش چیزی میخوام خیلی شیرین و نمکی میگه چشم مامان جونم خیلی حرف گوش کن شده دیگه از لجبازیها و قلدریهای ماه های پیش خبری نیست به مناسبت سی و سه ماهگی و همچنین ارسال مدرک اصلیم از طرف دانشگاه (اینقدر نرفتم بگیرم که خودشون مرحمت کردن برام فرستادن ) ناهار مهمان آقای پدر بودیم بابا به لیانا میگه دخترم شما چی میل دارید لیانا هم خیلی شیک میگه من مرغ نمی...
18 آبان 1394

نقاشی و تمرکز

لیانا از هشت ماهگی براش نقاشی میکشیدم و مداد و خودکار دم دستش فراوووون بود با وجود توصیه اطرافیان از پرخطر بودن مداد و خودکار برای یه بچه چند ماهه ولی با مراقبت زیاد همیشه بهش مداد میدادم و خودم هم براش نقاشی میکشیدم یا خط خطی میکردم بعدها که بزرگتر شد سریع نقاشی کشیدن یاد گرفت شاید حدودو چهارده ماهگی چشم چشم دو ابرو خیلی واضح کشید بعدش هم که مرتب رنگ آمیزی میکردیم همه اینها یه نتیجه خیلی خوب داره جدای بحث فرهنگی و آشنا شدن بچه با کتاب و آموزش  و اون هم تمرکز هست..اینکه لیانا از دوسالگی سعی میکرد به حرفم توجه کن و حین رنگ کردن از خط بیرون نزنه و تمیز کار انجام بده تا جاییکه که جمعه 15 آبان درست در سی و سه ماهگی با دیدن این کار لیانا وا...
18 آبان 1394

سرگرمی

چند وقت پیش از وبلاگ آوینا جون از خلاقیت مامان هنرمتندشون ایده گرفتم ماهی های دست ساز درست کنم که با یه تکه چوب و اهنربا لیانا ماهیگیری کنه چون مدتی با هرچیزی ادای ماهیگیری کردن در میورد میدونستم اسباب بازیش هست ولی چند جایی که دیدیم خیلی بی کیفیت بودن. با پارچه های نمدی که داشتم ماهی درست کردم ولی یه کم ماهی ها تپل از آب در اومدن آهنربا برای صیدشون ضعیفه باید آهنربای قوی تر حلقه ایی پیدا کنم که متاسفانه هنوز موفق نشدم یا نداشتن یا پیش پای من و لیانا تمام کرده بودن مغازه دارها  ولی همینجوری هم لیانا حسابی ذوق کرده بود و کلی باهاشون بازی میکنه و ماهی میفرشه و منم خریدارم دونه اییی سیصد تومن هم میفروشه دختر منصف من ...
18 آبان 1394

مهمان

اوایل آبان مامان مهین و باباجلیل با خاله مینا اینا و پدربزرگ و مادربزرگم اینا اومدن پیشمون..خاله مینا که زودتر رسیدن عصر سه شنبه مامان مهین اینا هم دو سه ساعت بعد اومدن خونمون حال و هوای دیگه گرفت لیانا هم خوشحال از حضور مهمانهای عزیزمون بخصوص کارن که لیانا حسابی کیف کرد این سه روزی با بازی کردن با کارن جون پدربزرگ و مادربزرگ عزیزم از اصفهان اومده بودن که نتیجه هاشونو ببینن ,آخرین بار لیانا پنج ماهه بود که دیده بودنش خیلی لیانا و کارن دوست داشتن و از بازی کردن و شیرین کاریاشون ذوق میکردن لیانا هم واقعا عالی بود حتی یک بار هم صدای گریه اشو نشنیدم..بابا بزرگ و مامان بزرگ به کارها و بازیشون گاهی از ته دل میخندیدن هنوز زنگ میزنن و با لیا...
17 آبان 1394

لیانا و شیوه های بابا

بابا  یاسر همیشه هرچی لیانا خواسته بهش داده بخصوص خوراکیها, موقع خرید هم اصلا ممناعت از خریدن چیپس و پفک و شکلات و...نمیکنه لیانارو آزارد میزاره هرچی دلش میخواد بخره منم اوایل یه کوچولو به یاسر تذکر میدادم که سعی کن راضیش کنی فلان چیز نخریم ولی یاسر با خونسردی همیشه میگفت بزار دخترم هرچی دلش میخواد بخوره امااااااا بعدا در حین صحبتهای پدر و دختریشون کلی از مضررات چیپس یا پفک برای لیانا حرف میزنه یا مثلا اینکه شکلات زیاد بخوری و مسواک نزنی باعث خرابی دندونات میشه لیانا هم عمیق گوش میده و فکر میکنه, از قیافه با نمکش معلوم میشه خیلی روش اثر میزاره حرفای باباش, منم همین شیوه باباشو به کار میگرفتم هرچی میخواست میدادم میخورد ولی بعدا توص...
17 آبان 1394
1